
۱
علیرضا منصوریان روزهای خوبی را سپری نمیکند. تیمش هفتم جدول است و جدال بزرگ را هم به امیر قلعهنویی باخته. آبیهای تهران فصل را خوب شروع نکردند اما تا چند هفته پیش امید داشتند که ورق را برگردانند. آنها حتی تا رده چهارم هم بالا آمدند و اگر کمی باهوشتر بودند حالا میتوانستند به جای ذوبآهن – که در ابتدای فصل وضعیت به مراتب بحرانیتری داشت و حتی سرمربیاش را اخراج کرد – بایستند.
۲
منصوریان به نوعی مدیون برانکو ایوانکوویچ و پرسپولیس فصل قبل است. سرمربی فعلی استقلال، فصل پیش با دستان خودش قهرمانی را از برانکو گرفت(با برد دو هیچ پرسپولیس با تیم نفت در هفتههای پایانی) اما به نوعی وامدار اوست. دلیلش هم مشخص است.
استقلالیها به هوای پرسپولیس فصل قبل که ابتدای فصل قعرنشین بود اما به یکباره اوج گرفت و تا دقایق پایانی لیگ در کورس قهرمانی قرار داشت، از تیم علی منصور حمایت میکنند.
۳
سکوها هنوز خیلی با سرمربی جوان استقلال نامهربان نشدهاند. گرچه در بازی با تراکتور شعارهای «حیاکن رها کن» شنیدهشد اما جو هنوز به نفع حمایت از منصوریان است. رسانههای حامی البته کم رمقتر از گذشته از استقلال علی منصور حمایت میکنند. حتی روزنامه استقلال جوان امروز در صفحه اول خودش به صراحت از ضعف فنی تیم گفته. روزنامهنگارهای نزدیک به علی منصوریان هم در شبکههای اجتماعی حرفی برای گفتن ندارند و حتی جدیدا شروع به زدن طعنه و کنایه به مدل بازی استقلال کردهاند. در تلویزیون هم اوضاع دارد وخیم میشود. کارشناسان شبکه سه برای بازی استقلال که عموما از بازیکنان سابق این تیم هستند، به همبازی قدیمی خود انتقاد میکنند. منصوریان که آمده بود تا استقلال را به مدعی اول فوتبال ایران تبدیل کند حالا فضا را تنگتر از همیشه میبیند. روزنامه نزدیک به وزارت ورزش، ایران ورزشی هم روز یکشنبه تیتر زده بود: «دوراهی استقلال؛ مربی خارجی یا منصوریان؟».
در هیات مدیره هم خوب نیست. یکی از اعضای هیات مدیره اعتقاد دارد منصوریان ضعف فنی دارد. او به شدت دنبال تغییرات روی نیمکت استقلال است. منصوریان اگرچه برف تهران را دیده اما با این روند بعید است عمر مربیگری اش در تیم بزرگ استقلال به بازیهای آسیایی قد بدهد.
۴
برگردیم به اول مطلب؛ هوادارانی که هنوز از علی منصوریان دل نبریدهاند، پرسپولیس فصل قبل را مثال میزنند. اما از این نکته غافلند که پرسپولیس برانکو خوب بازی میکرد اما نتیجه نمیگرفت. خیلیها معتقد بودند پرسپولیس فصل قبل حتی اگر در کورس قرار نگیرد، با حفظ کیفیت بازیاش میتواند در فصل آتی مدعی اول قهرمانی شود. همان چیزی که امروز شاهدش هستیم. پرسپولیس این روزها مدعی اول قهرمانیست. سرخها البته پارسال هم به کورس اضافه شدند اما به هرحال در پایان جدال را به پدیدهای به نام استقلال خوزستان باختند. اما تیم منصوریان به هیچ وجه کیفیت لازم را ندارد. استقلال با ادامه این روند حتی فصل بعد هم نمیتواند مدعی قهرمانی بشود؛ امسال که پیشکش.
۵
منصوریان البته ضعف دیگری هم دارد که این روزها همه از آن میگویند. او مرد نیمه مربیان نیست. نیمه دوم را میبازد یا دستکم نمیتواند ببرد. به این بازیها دقت کنید:
استقلال ۱ – ۱ نفت تهران
استقلال برتری یک بر صفر در نیمه اول را از دست داد تا در نهایت دو امتیاز حساس از کف برود.
استقلال ۱ – ۲ صنعت نفت آبادان
استقلال برتری یک بر صفر را از دست داد و به صنعت نفت باخت.
استقلال ۱ – ۱ ماشینسازی
استقلال با گل کاوه رضایی از ماشین سازی جلو افتاد ولی این برتری را طبق معمول در نیمه دوم از دست داد و بازی مساوی شد.
فولاد ۱ – ۱ استقلال۱
استقلال در اهواز گل اول بازی را زد ولی این بازی را هم نبرد.
استقلال ۲ – ۲ گسترش تبریز
استقلال در این بازی دو بر صفر جلو افتد اما در کمال شگفتی این بازی را هم تساوی به پایان برد.
استقلال ۱ – ۲ تراکتور
درست همان سناریوی بازی با صنعت نفت؛ زدن گل اول و از دست دادن کل امتیازات بازی.
نکته جالب اینجاست که در این ۶بازی، استقلال ۵بار میزبان بوده. انگار ورزشگاه آزادی دیگر برای استقلالیها خوش یمن نیست.
۶
نکته دیگر این است که منصوریان برخلاف جریان تبلیغاتی اطرافش از نظر انگیزیشی هم کارنامه درخشانی ندارد. آبیها در این فصل هیچگاه در مسابقهای که عقب افتادهاند، دست پر از زمین خارج نشدهاند. کافی است بازی با استقلال خوزستان، صنعت نفت و تراکتورسازی را به یاد بیاورید.
برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید
1395/09/7
«ترافیک جنسی» یا چطور یک مساله به ظاهر ساده موجب ترافیک تمامنشدنی در تهران میشود؟
از جمله مطالب کنکاش (گزارشها)
ترافیک، ترافیک، ترافیک! امان همه را بریده. آلودگی هوا، تلف شدن وقت، خورد شدن اعصاب، افزایش استهلاک ماشین و... هم که دیگر برای همه ما شهرنشین ها عادی شده. انگار هیچکس نمی تواند کاری کند. حتی خواندن افزایش مرگ و میرها بر اثر آلودگی هوا(که از تبعات ترافیک است) هم باعث نمی شود تا کک مان بگزد.
از وقتی مدرسه ها باز شده که دیگر اوضاع بدتر هم شده. ترافیک حالا روز و شب نمی شناسد. در تهران از 7 صبح تا 10 شب ترافیک بدون از نفس افتادن در جریان است. اوضاع وقتی وخیم تر می شود که بدانیم ترافیک در برخی از نقاط تهران حتی تا پاسی از شب هم در جریان است. اما چرا ترافیک تهران هیچ وقت تمام نمیشود؟ چرا این همه بزرگراه و خیابان جدید و تغییرات مهندسی خیابانها، درد بیدرمان پایتخت را افاقه نمیکند؟ پاسخ دادن به این سوال به ظاهر ساده و کوتاه، اصلا آسان نیست. در پرونده پیشرو سعی داریم زاویه جدیدی از ترافیک شهری در ایران و بویژه خیابانهای پایتخت را مورد واکاوی قرار دهیم. یک مولفه فراموش شده در مهندسی شهری که کمتر مدیری به آن توجه میکند.
هدف ما البته تنها بیان مساله و نشان دادن گستردگی دلایل ترافیک در پایتخت ایران است. درمان این پدیده خود حدیث مفصل دیگریست که به قول ادیبان، در این مقال نمیگنجد!
ترافیک؛ معضلی قدیمی
برخلاف تصور، ترافیک محصول جهان مدرن و ماشینی نیست. بر اساس برخی از گزارشها، شهرهایی مثل پاریس و لندن قبل از تسخیر خیابانها توسط ماشین هم ترافیک داشتند؛ ترافیک اسبها و درشکه سواران در خیابانهای مرکزی شهر. جالب اینجاست که آن ترافیک هم آلودگیهای خاص خودش را داشت. مثلا به این گزارش که چندی پیش منتشر شد نگاه کنید: «در اواخر سده 1800 میلادی، تقریبا تمام ترافیک شهر لندن را اسب ها تشکیل می دادند؛ یعنی حدود 11 هزار درشکه اسبی و چند هزار درشکه عمومی دوازده اسبه. تمام این اسب ها کود تولید می کردند. به طور متوسط هفت الی 15 کیلوگرم در روز. در 1894، تخمین می زدند طی پنجاه سال آینده تا ارتفاع سه متری کل خیابان های لندن را تاپاله اسب خواهد گرفت. دیگر شهرهای بزرگ مانند نیویورک نیز چنین مشکلی داشتند. اسب های شهر نیویورک روزانه یک میلیون کیلوگرم (هزار تن) تاپاله تولید می کردند که شهر را مجبور می کرد مبلغ عظیمی خرج پاکسازی آن کند.»
۲۰۰ سال پیش آلودگی ناشی از بخارهای سمی تاپالههای شهرها را آلوده میکرد و حالا دیاکسید کربن حاصل از اگزوز ماشینها. انگار شهر را برای ترافیک ساختهاند.
گرههای لعنتی
برخلاف تصور عادی و حتی رسمی از پدیده ترافیک، فقط تعداد زیاد ماشینها در خیابانی که گنجایش این همه ماشین را ندارد، باعث افزایش ترافیک نمیشود. خیلی وقتها اوضاع پیچیدهتر از این حرفهاست. حتما برای شما هم پیش آمده که نیم ساعتی در یک ترافیک اعصاب خورد کن قرار گرفته باشید و یک دفعه تمام آن ترافیک عریض و طویل تمام شده و هیچ اثری از دلیل اصلی آن همه اعصابخوردی پیدا نباشد. این پدیده اکثر اوقات برمیگردد به فرهنگ رانندگی و سبک زندگی رانندگان ایرانی. یعنی یا چند ماشین در آن جلو به هم راه نداده بودند یا تصادف کرده بودند و ماشینشان را از سر راه برنداشته بودند و یا برای آن کار دیگر ترمز گرفتهاند!
آن کار دیگر دقیقا همان موضوع پرونده ماست. یعنی ایستادن برای سوار کردن جنس مخالف که خب در ایران بیشتر ترمز کردن آقایان برای مخزنی خانومها معنی میشود.
این پدیده علتهای بیشماری دارد که قاعدتا مورد بحث ما نیستند. هرگروه فعالی در این زمینه بسته به طرز تفکرش، نسخههای مختلفی برای درمان این ماجرا دارد اما همهشان متفقالقول وجود این پدیده را قبول دارند و کتمان نمیکنند. این سالها درباره دوستیهای خیابانی زیاد نوشته شده. حتی سریالها و فیلمهایی هم در اینباره ساخته شده است اما کمتر کسی تبعات جانبی این مدل دوستیها را نشان ما داده. اینجا نمیخواهیم از افزایش آمار طلاق و عشق قبل یا بعد از ازدواج صحبت کنیم. اینجا میخواهیم از ترافیک ناشی از این پدیده صحبت کنیم. یک خانوم خوشتیپ کنار خیابان میایستد. با منظور یا بدون منظور. فرقی ندارد. یعنی برای رانندهای که در خیابانها پرسه میزند تا چنین موقعیتی را پیدا کند فرقی ندارد. بیشتر اوقات توانایی فهمیدن اینکه آن خانوم با منظور ایستاده یا بدون منظور را ندارد. پس برایش ترمز میکند. بوق میزند. اگر آن خانوم حرکت کرد با او حرکت میکند. دنده عقب میگیرد. ماشینهای پشتی هم به ناچار مجبور میشوند جهت مسیر خود را تغییر دهند. یعنی به راست منحرف میشوند و جلوی لاین بغلی میپیچند. گره ترافیکی از همینجا آغاز میشود و با اضافه شدن جوانهای دیگر به جدال برای دلبری از آن دختر، ماجرا پیچیدهتر میشود. حالا با پدیده دوبل ایستادن، از لاین چپ به راست منحرف شدن(برای اضافه شدن به سیل خواستگاری در کف خیابان) و از لاین راست به چپ منحرف شدن(برای فرار سایرین از خیل صف خواستگاری) مواجه هستیم. این پدیده یکی از مولفههای اصلی ترافیک در تهران است که کمتر در نظر گرفته میشود. اما مدیران شهری بعضا با آن آشنا هستند. سردار تیمور حسینی، رییس پلیس سابق راهور تهران در برخی از مصاحبههایش به این ماجرا اشاره کرده بود. برخی از محققان پدیده ترافیک تهران هم آن را قبول دارند. اصلا یکی از دلایل اصلی اینکه در برخی از نقاط ترافیک پیشبینی نشده بوجود میآید همین است. ۴ ۵ ماشین مدل بالا وقتی در میدان کوچکی در تهران برای خانومی ترمز کنند، میتوانند پشت سرشان ترافیکی ایجاد کنند که کل خیابان های درگیر با آن میدان را درگیر کنند. بعد هم با رفتن آن خانوم از کنار آن خیابان، به کلی دلیل ترافیک از بین میرود، آن چند ماشین حرکت میکنند و یکدفعه گره ترافیک باز میشود. بعد شما که چند دقیقهای در یک ترافیک غیرمنتظره بودید متوجه نمیشوید که چرا ماشینها در میدان به هم گره خورده بودند.
ترافیکهایی بدتر از ترافیکهای خیابانهای اصلی
این نوع ترافیک که ما اسمش را «ترافیک جنسی» گذاشتهایم، چند ویژگی دارد که آنرا از سایر ترافیکها متفاوت میکند. اول اینکه غیرمنتظره است. یعنی شما با استفاده از نقشه ترافیکی شهرداری یا گوگل نمیتوانید آنرا پیش بینی کنید. مقل ترافیک همت و ولیعصر نیست که مشخص باشد در چه ساعتی و از کجا آغاز میشود. هر معبری در هر زمانی ممکن است به این پدیده دچار شود و شما را درگیر خودش کند.
دومین ویژگیاش این است که راه حلش از دست نیروهای راهور و پلیس خارج است. یعنی مثل ترافیک خیابانهای اصلی نیست که پلیس بتواند با ایجاد محدودیتها یا تغییرات مهندسی آنرا تسهیل کند.
سومی اینکه بیشتر اوقات در خیابان های فرعی بوجود میآید. یعنی ما این پدیده را لزوما در خیابانهای اصلی و پر تردد نمی بینیم. ترافیک جنسی گستردگی بسیاری دارد.
چهارمی اینکه زمان نمیشناسد. یعنی حتی در ساعتهای پایانی شب(که اوج ایستادن کنار خیابان و ترمز کردن است) شاهد ایجاد گرههای ترافیکی به خصوص در خیابانهای شمالی شهر هستیم.
پنجمی اینکه اصولا مسوولان تصمیمگیر این مورد را در نظر نمیگیرند تا برای حل آن چارهای بجویند و این پدیده روز به روز بیشتر در شهر پراکنده میشود. کافیاست در ساعتهای پایانی شب سری به خیابانهای سعادتآباد، مطهری، بهشتی، ولیعصر بالا و... بزنید.
ترافیک، معضلی بزرگتر از آنچه فکرش را می کنیم!
همانطور که گفته شده پدیده «ترافیک جنسی» شاید منحصر به ایران باشد اما اگر آنرا کمی وسیعتر ببینیم میتواند نمونههایی جهانی داشته باشد. اگر علت انحراف ماشین ها را حواسپرتی بدانیم باید موضوع بیلبوردها را هم مطرح کنیم. بر اساس تحقیقات معتبر در کشورهای توسعهیافته، تصادفاتی که در اطرف بیلبوردهای تبلیغاتی به وقوع میپیوندند، قابل توجهند. و البته ترافیک ناشی از اینگونه ترافیکها هم همینطور. یا در مثالی دیگر از سبک زندگی باید به پدیده «دوردور» در خیابانهای مرفه شهرهای بزرگ اشاره کنیم. پدیدهای که بارها درباره آن نوشته شده و حتی پلیس بدلیل پیش بینی پذیر بودن این پدیده اقداماتی هم برای جلوگیری از آن انجام داده است. مثل مستقر کردن تیم های امنیتی در معابر اصلی دوردور و توقیف ماشینهایی که در آن معابر میچرخند.
این مطلب در شماره چهارم دوهفتهنامه «شهرنامه» منتشر شده است.
برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید
روز گذشته «مرگ فیدل کاسترو» تیتر یک تمام رسانههای جهان بود. رهبری انقلابی از تبار کمونیستها که بعد از ۹۰ سال زندگیاش پایان گرفت. کاسترو هم مثل بسیاری دیگر از رهبران جهان، علائق ورزشی بسیاری داشت. او هم بیسبال را دوست داشت و هم بسکتبال را. دوستان خوبی هم در بین فوتبالیها داشت.
در کوبا بازی ملی نه فوتبال که بیسبال است(مثل همسایه شمالی، ایالات متحده آمریکا). با این همه علاقه اول کاسترو بکستبال بود.
او با قدی به بلندی ۱٫۹ متر در زمان دبیرستان یکی از بازیکنان پرطرفدار بسکتبال بود. در مورد او نوشتهاند که علاوه بر بسکتبال، به بیس بال، دو و تنیس روی میز هم علاقه نشان میداده. ظاهرا او برتری در ورزش را بهعنوان یک فرصت برای نشان دادن قابلیتهای خودش برای پیروزی و همچنین اداره گروه میدانسته.
بسکتبالیست حرفهای

خوان سانچز، یکی از بادیگاردهای سابق فیدل میگوید: فیدل هرگز از اینکه تیم را اداره کند، سرباز نمیزد، حتی به رد کردن آن هم فکر نمیکرد. بازیکنها به دودسته تقسیم میشدند، آبی و قرمز. هرکسی در هر تیمی که بود به خاطر فیدل بازی میکرد و بردوباخت برایشان اهمیتی نداشت. بر اساس کارهایی که یک ورزشکار مخصوصاً بسکتبالیست باید انجام دهد، کاسترو اعتقاد داشت که میتوان بسکتبال را بهعنوان نمادی از قدرتمند و همچنین یکی از آموزشهایی باشد که میتوان به جوانان انقلابی در اوایل راه آموزش داد.
ازجمله حرکتهایی که فیدل همیشه آن را انجام میداد حرکتهایی بود که مربوط به حفظ توپ و مانور با آن بود. بر اساس تفکر کاسترو، بازی باید سرعت داشته باشد، استقامت و تاکتیکهای رعدآسا، به همراه تفکر سریع در موقعیت و انتخابهای ناگهانی میتواند یکی از آموزشهایی است که در جنگهای چریکی لازم است. کاسترو بانظم خاصی دوست داشت این ورزش را ادامه دهد، این تلاش تا سن ۵۶ سالگی و تاریخ ۱۹۸۲ ادامه داشت، اما در اثر شکستگی پا او برای همیشه این بازی را کنار گذاشت.
دوستان فوتبالی
رییس جمهور پیشین کوبا با یکی از تاثیرگذارترین ورزشکاران دنیا یعنی دیگو آرماندو مارادونا، دوست نزدیک بود. ستاره پیشین تیم ملی فوتبال آرژانتین برای نخستین بار در سال 1987 به کوبا رفت و از آن پس، با رهبر کوبا دوست شد. مارادونا سپس در برخی از دیدارها، پیراهنهایش را به کاسترو هدیه داد. یکی از آنها نخستین بازیاش با نیوولز اولدبویز بود. او همچنین پیراهن شماره 10 تیم ملی آرژانتین را به رهبر کوبایی هدیه کرد.
مارادونا بارها به جزیره کوبا رفت و در سال 2000 نیز در کلینیک بینالمللی لاپدررای این کشور، به خاطر مصرف مواد مخدر بستری شد. ستاره پیشین تیم ملی آرژانتین در سال 2005 با فیدل کاسترو برای برنامه La noche del 10 مصاحبه کرد. علاوه بر این دوستی، مارادونا یکی از تحسین کنندههای انقلاب کوباست. همچنین سرمربی پیشین تیم ملی آرژانتین صورت رهبر کوبا را بر روی یکی از پاهایش تتو کرده و روی بازویش تصویر چگوارا حک شده است.
در سال 2015 کاسترو از نامههایی که میان او و مارادونا رد و بدل شده بود، خبر داد. در این نامهها مارادونا و کاسترو درباره مسائل ورزش و سیاست صحبت کردند. ستاره پیشین آلبی سلسته در یکی از نامه هایش نوشته بود: «فیدل، یکی از چیزهایی که در طول این چند سال دوستی زیبا و صادقانه آموختم این است که وفاداری قیمت ندارد.»
فوتبال کوبا در زمانه کاسترو
در حالی که هنوز تکلیف هیچ تیمی برای حضور در جامجهانی ۲۰۱۸ روسیه مشخص نشده، تکلیف کوبا مشخص است؛ حذف از مرحله مقدماتی! درست مثل تمام ۵۷ سال گذشته. یعنی از زمانی که کاسترو و یاراتش زمام کار در کوبا را بر عهده گرفتهاند.
پیش از روی کار آمدن کاسترو، باشگاه های بزرگ آمریکای جنوبی مثل ولزسارفیلد آرژانتین یا کولوکولوی شیلی برای دیدارهای دوستانه به این جزیره سفر می کردند. حتی پای تیم هایی مثل رئال مادرید یا اسپانیول به کوبا باز شده بود اما همه چیز تحت حکومت کمونیستِ کاسترو تغییر کرد. آن هم زمانی که او موسسه ملی ورزش و تربیت بدنی ساخت و حرفه ای گری را ملامت کرد.
در حالی که فوتبال به خصوص در بین مهاجران محبوب شده بود، ورزش های آماتور مورد تحسین قرار گرفتند. در این بین، بوکس و بیسبال به خاطر برخورداری از شانس شکست دادن دشمن درونی در آبراهه های فلوریدا اهمیت بیشتری داشتند. در حالی که ان سینک و اسپایس گرلز دهه نود را به پایان رساندند، بالا رفتن محبوبیتِ فوتبال در سایر نقاط جهان، وضعیت این ورزش در جزیره کاراییب را تغییر داد. قانون ممنوعیت امضای قرارداد با تیم های حرفه ای خارجی از باشگاه های آماتور داخل کشور همچنان برقرار بود اما نهاد مسئول فوتبال در کوبا می خواست راهی برای پیشرفت در این ورزش پیدا کند تا آنها هم بتوانند به موفقیتی که کشور همسایه، جاماییکا، با رسیدن به جام جهانی ۱۹۹۸ به آن دست پیدا کرد برسند.
این مطلب در روزنامه امیدایرانیان منتشر شده است
برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید

این روزها جنگ سختی بین ارتش عراق و نیروهای داعش در اطراف شهر موصل برقرار است. پس از چندسالی که این شهر مهم عراق در اشغال نیروهای تکفیریست، حالا امیدهایی برای بازپسگیری آن توسط ارتش عراق و هم پیمانانش به گوش میرسد.
موصل شهری در شمال عراق است که مرکز استان نینواست و روزگاری پرجمعیتترین شهر عراق پس از بغداد به حساب میآمد. در هفته گذشته قسمتهایی از جنوب این شهر توسط ارتش عراق آزاد شد. و یکی از جالبترین تصویرهایی که در خبرگزاریهای معتبر دنیا در این مورد منتشر شد، عکسی از فوتبال بازی کردن بچه های خردسال بود. این عکس از آن جهت جالب بود که داعش در تمام سالهایی که این شهر را در اختیار داشته، بازی فوتبال و حتی تماشای آنرا ممنوع اعلام کرده بود.
شلاق و اعدام پیامد تماشای فوتبال!
اوایل سال ۲۰۱۵ خبر تکاندهندهای از موصل که این روزها درگیر جنگ سختی است منتشر شد؛ یک گروه سیزده نفره از بچههای شهر موصل جلوی جمعیت انبوهی که شامل والدین و دوستانشان بود، اعدام شدند.
دلیل؟ تماشای بازیهای جام ملتهای آسیا میان دو تیم عراق و اردن!
البته موضوع فقط به همین ماجرا ختم نشد. بر اساس گزارشهای منتشر شده در روزنامههای انگلیسی مثل گاردین؛ در تمام سرزمینهای تحت اشغال داعش در عراق و سوریه، بازی فوتبال و تماشای آن ممنوع است. چندی پیش یک شهروند عراقی ساکن محله باسورا که نخواست نامش فاش شود، این موضوع را تایید کرد: «چیزهای زیادی هست که در خاک داعش غیرممکن و ممنوع است و فوتبال تنها یکی از آنهاست.»
همین موضوع را از زبان مردم بغداد هم میشنوید، یک شهروند دیگر که ساکن بغداد است هم آن را تایید کرده: «آنها از چیزی که باعث پیشرفت شود، خوششان نمیآید، بنابراین فوتبال هم ممنوع کردهاند.»
چیزی که واضح است این است که ورزش خلاف اصول این سازمان تروریستی است. بر اساس اصول این گروه کسی اجازه جایگزینی و حتی رقابت با خادم خدا را ندارد از این رو عکسهای بزرگ تبلیغاتی و پوسترهای بازیکنان فوتبال خارجی در کافهها و رستورانها پاره میشوند.
نابودی فوتبال در عراق؟
مساله فوتبال در عراق امروز جالب توجه است. در چندسال گذشته، در عراق، محلههایی از فلوجه گرفته تا بعقوبه بارها توسط داعشیها اشغال شدند و سپس توسط ارتش عراق آزاد شدند. در بینالنهرین، فوتبال عملا به خاطر سرکوبهای خشونتآمیز و حملات هوایی نابوده شده است. اما با این همه فوتبال عراق در این سالها پیشرفت خوبی داشته! تیم ملی عراق در تابستان موفق شد در مرحله مقدماتی جام جهانی ژاپن را در یوکوهاما شکست دهد! تیم نوجوانان این کشور هم با پیروزی مقابل تیم ملی نوجوانان ایران، قهرمان آسیا شد. عراقیها حتی در المپیک ریو هم حاضر بودند. با اینکه تیمی مثل ایران ۴۰ سال است در آتش حسرت رسیدن به فوتبال المپیک میسوزد.
علاقه مردم عراق به فوتبال را شاید بتوان از حرفهای کلود ناکپا، بازیکن فرانسوی که تا پیش از اولین حمله داعش به عراق در لیگ این کشور توپ میزد، فهمید: «عراق یک کشور کاملا فوتبالی است. وقتی رئال مادرید و بارسلونا بازی میکنند، کل پایتخت ساکت میشود.»
فوتبال در سوریه
البته در سوریه شرایط کاملا فرق دارد. وبسایت «رقه در سکوت سلاخی شد» در مورد فوتبال در مناطق اشغال شده سوریه توسط داعش مینویسد: «موضوع فوتبال هیچ جایی توسط داعش نوشته نشده است. هیچ قانون نوشتهای مبنی بر این که فوتبال ممنوع است پیدا نمیکنید اما دهان به دهان چرخیده که فوتبال بازی کردن و حتی تماشای آن در خیابان، مسجد و کافینتها ممنوع است. بنابراین ممنوعیت آن تقریبا گیج کننده است. به عنوان مثال، در شهر منبج بچههای بالای ۱۲ سال اجازه فوتبال بازی کردن ندارند اما در دیرالزور چنین قانونی نیست. کلا همه چیز به این بستگی دارد که کجای سوریه زندگی میکنید.»
این وبسایت درباره چرایی ممنوعیت فوتبال در سرزمینهای تحت حاکمیت داعش مینویسد: «آنها میگویند که فوتبال باعث میشود بزرگسالان را از وظایف دینی و نمازهایشان غافل شوند. اما کسانی را میشناسم که در رقه یواشکی و به دور از چشمان داعش گهگداری پا به توپ میشوند.»
یکی از نویسندگان این وبسایت درباره شرایط فوتبال دیدن در رقه میگوید «شما نمیتوانید آزادانه فوتبال تماشا کنید. گاهی اوقات به ما این اجازه را میدهند، گاهی هم به کافهها میریزند و کسانی را که اجازه تماشای بازی نگرفتند را کتک میزنند. واقعا فاجعه است.»
او دیدار الکلاسیکو را به خاطر میآورد، بیست و یکم نوامبر ۲۰۱۵، دیدار بارسلونا برابر رئال مادرید، درست هشت روز پس از حملات تروریستی پاریس. در کمال تعجب، مسئولان داعش اجازه پخش این مسابقه را دادند اما قبل از آغاز بازی یک دقیقه سکوت در برنابئو برقرار شد: «داعشیها پس از دیدن این صحنه بسیار عصبانی شدند و با خشونت شروع به خارج کردن مردم از کافهها کردند و هر محلی که احتمال میرفت بازی را پخش کند را بستند.» او توضیح میدهد که در آغاز اشغال رقه، مردمان شهر با هر سن و سالی اجازه فوتبال بازی کردن داشتند مگر آن که پاهایشان را نمیپوشاندند و در ادامه میگوید: «اما یک روز اعلام کردند که این بازیها باعث فاصله افتادن مردم با خدا و انجام وظایفشان میشود.»
جالب اینجاست که این ممنوعیت برای مجاهدان دیگر در اروپا و آمریکا اعمال نمیشود و در این مورد تیم میگوید: «من میدانم که مجاهدانی که از غرب آمدهاند، فوتبال را در خانههایشان و یا مکانهای خصوصی تماشا میکنند و شبکههای مختلفی دارند که این بازیها را پخش میکند. مسئولان داعش تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. آنها ما را از بازی کردن و تماشای فوتبال منع میکنند اما خودشان با خیال راحت در خانههایشان مسابقات را تماشا میکنند و حتی پلیاستیشن هم بازی میکنند».
در فاصله بسیار کوتاه از رقه، مکانهایی وجود دارد که در دست ارتش آزاد سوریه است؛ جایی که فوتبال در آن وضعیت کاملا متفاوتی دارد. در آنجا، مسابقات منجر به ضرب و شتم نمیشود. اوروا کاناواتی، بنیانگذار تیم ملی سوریه آزاد، با افتخار از آزادانه بازی کردن فوتبال در مکانهای تحت سلطه ارتش آزاد سوریه سخن میگوید: «ما بدون ترس از اعدام شدن، فوتبال بازی میکنیم. با وجود این که در جنگ به سر میبریم، مردم در مکانهایی که توسط نیروهای انقلابی کنترل میشود، آزادانه فوتبال بازی میکنند. در شهرهایی همچون حمص، ادلب، درعا و حلب مردم در استادیومهای کوچک و بزرگ فوتبال بازی میکنند. ما در مناطق خودمان بیش از ۷۵ تیم داریم و حتی لیگ در دستههای مختلف با ۴۰ باشگاه در شهر ادلب داریم.»
حالا با افزایش امید برای آزادسازی موصل، امید فوتبالدوستان این شهر هم برای تماشای دوباره فوتبال زیاد شده است.
این مطلب در شماره چهارم دوهفتهنامه «شهرنامه» منتشر شده است.
برای خواندن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید